خبرگزاری فارس: حضرت آیتالله خامنهای با صدور پیامی در واکنش به اهانت به ساحت قرآن مجید، تصریح کردند: این اقدام کینهتوزانه نه آغاز یک جریان بلکه یک مرحله از روند طولانیمدت اسلامستیزی به سرکردگی صهیونیزم و رژیم آمریکا است. اینک همه سران استکبار و ائمةالکفر در برابر اسلام قرار گرفتهاند.
همسرم
هرچه از خوبی تو بگویم کم است
می توان با یک گلیم کهنه هم
روز را شب کرد و شب را روز کرد
می توان باهیچ ساخت.
می توان صد بارهم
مهربانی را
خدا را
عشق را
با لبی خندان تر از یک شاخه گل
تفسیر کرد.
می توان بی برگ بود،
همچو آب چشمه ای پاک وزلال.
می توان در فکر باغ ودشت بود
عاشق گلگشت بود.
می توان این جمله را در دفتر فردا نوشت:
خوبی از هرچیز دیگر، بهتراست
همسرم حاج عباسم - آموزگارم - معلمم دوست دارم
ای حاج عباس عزیزم!
تو همان نیمه ی گمشده ی منی ، که مدتها در انتظار آمدنش نشسته بودم
تو همان انتظاری ، که در نهایت به آن رسیدم ........
تو ماه منی ، چه زیبا و نورانی ست شبهای تیره و تار با وجود تو
ای قشنگترین بهانه ،چه دلنشین است بهانه های عاشقانه ی تو
گل من عباسم ای همسرم ، با آمدنت گلستان شد آن کویر تشنه ی قلب من
تو همان شعری ، شعری که با شنیدنش و یا سرودنش آرام می گیرد دل من
برایم بخوان هرشب ، تا آرام به روی هم رود پلک های من .....
دسته دسته چیده ام گلهای اقاقیا و رازقی را برای تو
تا آن لحظه که بیایی و تقدیم کنم آنها را به چشمهای زیبا و مست تو
عطر گلهای اقاقیا و رازقی دیوانه می کند مرا ، حرفی بزن ، چرا اینگونه نگاه می کنی مرا
به تو مدیونم ای خـــــــــــــــــــــــدا
این مهربانترین فرشته ات بود ، که برای من فرستادی از آن سر دنیا
ای همسرم ، حاجی گلم دنیای من ، چه بی انتهاست آن نگاهت
می دانم هیچ گاه نمی توانم انتهای نگاهت را ببینم
چون هرشب دوست دارم سرت را روی دو....بگزاری و راحت بخوابی
به راستی چه کهکشان درخشانی است آن سوی چشمانت
تو همان آرزوئی هستی که در گذشته هر گاه به آن فکرمی کردم حسرت می خوردم
و هرشب با قرص اعصاب می خوابیدم و در رویم می آمدی با من چه ها که نمی کردی؟
با خود می گفتم محال است به این آرزو برسم
تو همان آرزوی دست نیافتنی منی که در کنارمی
مال منی ،عزیز دلمی ، عشقمی،همسرمی ،قلبمی
که عاشقانه در سینه ام می تپی و به من نفس می دهی
جان می دهی ،زندگی می دهی
ترا ای همیشگی ترینم و ای آرزوی محال بدست آمده ام
دوست دارم حاجی عباس جان و روزی هزاران بار خداوند را برای داشتن تو
شکر می کنم
هرکه در پی عشق گذشته است دروغ میگوید
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم ، همان یک آرزو ، با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم
هنوز باور ندارم که این همه عاشقم
اما هستم ، عاشق و شیدا
اما باور کرده ام که بدون تو هیچم
اگر روزی تو نباشی ............
آری عزیزم ، همسرم ، مهربان عباسس من می میرم
هرچند به دیگران قبل از تو نیز گفته بودم ولی دیدی که نمردم اگر می مردم دیگه ترو هم نمی دیدم پس بدان بخاطر تو هنوز من زنده ام و شاید هم بعد از تو هم باز هم زنده باشم برای دیگران ولی هیچکی دیگه برای من مثل تو نمیشه چون تو برای من یک چیز دیگری و دیگری بعد از تو برای من چیزی دیگر
تو را که دارم ،عشق را با تمام وجودم حس می کنم
لطافت عشق را لمس می کنم
برای چند لحظه نفس را در سینه ام حبس می کنم
و بعد یک نفس فریاد می زنم ساحلم ، همسرم دوستت دارم
نمی دانم باور کرده ای یا نه ،وقتی می گویم تنها تو را دارم
باز هم می گویم عزیزم ،آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را به روی همه بسته ام
هنوز هم می گویم در شور و حال این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر می کنم تو را دارم و با توام
نه معنای تنهایی را می دانم و نه خستگی را حس می کنم
اینک که دارم از احساسم نسبت به تو می نویسم
می دانم هر دو با خواندن این نوشته اشک می ریزیم
اما باز به من می گویی خانمم گریه نکن ،دوست نداری هیچ گاه اشکهایم را ببینی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریزیم
اینها همه حرف دلم بود عزیز
منکه گفتم اشک نریز ، پس چرا چشمات شده خیس
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی خاطرت برام چقدر عزیزه
تا به حال همسر و مهربان یاری مانند تو وفادار را ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم
حاج عباسم - چه می کنی تو !
که همه کرده های گذشتگان را از خاطرم محو کردی!
راستی با آمدن تو همه ی عشق های گذشته ام را
فراموش کردم
چون همان یک آرزو ، بودن با تو بود که به حقیقت پیوسته است
و هر گز داستان قالب یخی ات را که برایم تعریف کردی فراموی
نمی کنم
پس همیشه پیش من بمان
بمان
بمان
.....
..
.
هرکه در پی عشق گذشته است دروغ میگوید
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم ، همان یک آرزو ، با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم
هنوز باور ندارم که این همه عاشقم
اما هستم ، عاشق و شیدا
اما باور کرده ام که بدون تو هیچم
اگر روزی تو نباشی ............
آری عزیزم ، همسرم ، مهربان ساحلم می میرم
تو را که دارم ،عشق را با تمام وجودم حس می کنم
لطافت عشق را لمس می کنم
برای چند لحظه نفس را در سینه ام حبس می کنم
و بعد یک نفس فریاد می زنم عباس جانم روحم آرامشم و همسرم
دوستت دارم
نمی دانم باور کرده ای یا نه ،وقتی می گویم تنها تو را دارم
باز هم می گویم عزیزم ،آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را به روی همه بسته ام
هنوز هم می گویم در شور و حال این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر می کنم تو را دارم و با توام
نه معنای تنهایی را می دانم و نه خستگی را حس می کنم
اینک که دارم از احساسم نسبت به تو می نویسم
می دانم هر دو با خواندن این نوشته اشک می ریزیم
اما باز به من می گویی خانمم گریه نکن ،دوست نداری هیچ گاه اشکهایم را ببینی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریزیم
اینها همه حرف دلم بود عزیز
منکه گفتم اشک نریز ، پس چرا چشمات شده خیس
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی خاطرت برام چقدر عزیزه
تا به حال همسر و مهربان یاری مانند تو وفادار را ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم
حاج عباسم - چه می کنی تو !
که همه کرده های گذشتگان را از خاطرم محو کردی!
راستی با آمدن تو همه ی عشق های گذشته ام را
فراموش کردم
چون همان یک آرزو ، بودن با تو بود که به حقیقت پیوسته است
و هر گز داستان قالب یخی ات را که برایم تعریف کردی فراموی
نمی کنم
پس همیشه پیش من بمان
بمان
بمان
.....
..
.
****************
ای حاج عباس عزیزم!
تو همان نیمه ی گمشده ی منی ، که مدتها در انتظار آمدنش نشسته بودم
تو همان انتظاری ، که در نهایت به آن رسیدم ........
تو ماه منی ، چه زیبا و نورانی ست شبهای تیره و تار با وجود تو
ای قشنگترین بهانه ،چه دلنشین است بهانه های عاشقانه ی تو
گل من عباسم ای همسرم ، با آمدنت گلستان شد آن کویر تشنه ی قلب من
تو همان شعری ، شعری که با شنیدنش و یا سرودنش آرام می گیرد دل من
برایم بخوان هرشب ، تا آرام به روی هم رود پلک های من .....
دسته دسته چیده ام گلهای اقاقیا و رازقی را برای تو
تا آن لحظه که بیایی و تقدیم کنم آنها را به چشمهای زیبا و مست تو
عطر گلهای اقاقیا و رازقی دیوانه می کند مرا ، حرفی بزن ، چرا اینگونه نگاه می کنی مرا
به تو مدیونم ای خـــــــــــــــــــــــدا
این مهربانترین فرشته ات بود ، که برای من فرستادی از آن سر دنیا
ای همسرم ، حاجی گلم دنیای من ، چه بی انتهاست آن نگاهت
می دانم هیچ گاه نمی توانم انتهای نگاهت را ببینم
چون هرشب دوست دارم سرت را روی دو....بگزاری و راحت بخوابی
به راستی چه کهکشان درخشانی است آن سوی چشمانت
تو همان آرزوئی هستی که در گذشته هر گاه به آن فکرمی کردم حسرت می خوردم
و هرشب با قرص اعصاب می خوابیدم و در رویم می آمدی با من چه ها که نمی کردی؟
با خود می گفتم محال است به این آرزو برسم
تو همان آرزوی دست نیافتنی منی که در کنارمی
مال منی ،عزیز دلمی ، عشقمی،همسرمی ،قلبمی
که عاشقانه در سینه ام می تپی و به من نفس می دهی
جان می دهی ،زندگی می دهی
ترا ای همیشگی ترینم و ای آرزوی محال بدست آمده ام
دوست دارم حاجی عباس جان و روزی هزاران بار خداوند را برای داشتن تو
شکر می کنم
در حالی که دلم مانند کویری تشنه و بی جان بود
در حالی که بغض گلویم را گرفته بود
و از درد تنهائی دیگر جائی را نداشتم
در حالی که چشمهایم از اشک ریختن سوئی نداشتند
در حالی که غم گذشته در دلم لانه کرده بود
در حالی که دیگر امید ادامه زندگی نداشتم
و تمامی درهای امید به زندگی به رویم بسته شده بود
در حالی که آسمان دلم پر از ابرهای سیاه غم و غصه بود
در حالی که آرزوی مرگ از خدای خویش داشتم
در حالی که دیگر دستهایم طاقت این را نداشتند حتی یک کلام
از درد و رنج زندگی را بنویسند، در حالی که هوای قلبم گرفته و سرد شده بود
خداوند هدیه ای را به من داد که زندگیم را پر از نور و امید کرد
به باغچه دلم زیباترین و خوشبوترین گل را هدیه داد
به آسمان تیره و تارم مهتاب روشن بخش و ستاره درخشانی را هدیه داد
در جاده های خسته و خالی ام همسفری با دلی پر از محبت و مهربانی را هدیه داد
به دل پر از سکوت و پر از غمم نیروی عشق را عطا کرد
به دستهایم قدرت این را داد که هرچه می خواهند از عشق بنویسند
و بهترین و زیباترین جملات را برای عشق بگویند
به پاهایم قدرت این را داد که بتوانند در جاده های قدم بزنند و به وجودم اراده عاشق
شدن را داد
آری او یک فرشته زیبا و مهربان را به من هدیه داد
آن فرشته را مانند باران عشق کرد و بر زندگی من نازل کرد تا تن خسته و
غم زده مرا بشوید
و جانی دوباره و طراوت عاشقانه ای دوباره به من ببخشد
آن فرشته را مانند گلی کرد و در گلدان قلبم جای داد تا
عطر و بوی عاشقانه اش حال و هوای خانه دلم را دگرگون کند.
آن فرشته را تمام زندگی من کرد ، قلب آن فرشته را در قلب من طلسم کرد
و درهای قلبم را به روی او بست ، و کلیدش را نزد خود نگه داشت
هدیه ای که خداوند به من داد ، آرزوهایم را زنده کرد، دلم را پر از امید و دلگرمی کرد
هدیه ای داد که از گل هم زبباتر بود ، ا زخورشید نورانی تر و از ستاره درخشانتر بود
و این هدیه بهترین چیزی بود که خداوند در تمامی طول زندگی ام به من داد
آری او خوشبختی را به من داد ، او عشق را در من زنده و جاری ساخت
سپاس آن خدایی که زندگی دوباره را به من بخشید، بهترین هدیه دنیا را به من داد ،
و قلبم را پر از آرامش و عشق کرد
سپاس آن خدایی که عشقی پاک و واقعی و بدون ریا و بی پایان را به من هدیه کرد
پس خداوندا کلید قلبم را تا پایان زندگی ام ، تا ابد و برای همیشه نزد خود نگه دار
تا من نیز با مهر و محبت خودم آن همسر و مونس مهربان را که به من هدیه دادی
برای همیشه و تا پایان زندگی ام راضی و خشنود نگه دارم -حاجی جانم!
عباسم ،همسرم ، هدیه خوب خداوند دوستت دارم و به داشتنت افتخار می کنم
تنها آرزویم رسیدن به تمامی آرزوهایمان است و خوشبختی و ادامه زندگی مان
***
راستی تو کی هستی که با آمدنت در زندگیم - خط بطلانی بر عشق عای گذشته ام
کشیدی و حتی دیگر راضی نیستم یادی از چند شوهر گذشته ام بکنم
و حتی دو فرزندان قربانی تو...
***********
همسر خوبم ساحل ، قلبی شکسته و نا امید و خسته داشتم
،
از آن قلب ، تنها یک ویرانه بر جای مانده
بود
انتظار ورود هیچ کسی را به این قلب ویرانه و خراب را
نداشتم
امیدی به عاشق شدن این قلب نداشتم
آن ویرانه سرخ نه همدمی داشت و نه همدلی
نه هم صدائی داشت و نه هم زبانی
تو آمدی و افتخار دادی که به قلب سوخته من
بیایی
آمدی و افتخار دادی که قلب مهربانت را به قلب سوخته من هدیه
کنی
آمدی و با مهر و محبت خودت مرا دگرگون
کردی
قلبم را تبدیل به باغ آرزوها کردی،
با آن محبت و عشق خودت مرا مجذوب و عاشق خودت
کردی
با آمدنت تمامی امیدها و آرزوهایم زنده شدند،
و دوباره آهنگ دلنشین عشق در قلبم نواخته
شد
و قناری پر شکسته دلم دوباره در آسمان آبی قلبم به پرواز در
آمد
عزیزم اینک که مرا از آن سیلاب غم و ناامیدی نجاتم دادی
بیشتر از هرکسی و بیشتر از هر عزیزی دوستت دارم
بیشتز از کلام مقدس دوست داشتن و بیشتر از هر آرزوئی دوستت
دارم
تا آخرین لحظه نفس کشیدنم دوستت دارم و به تو وفادار خواهم
ماند
و قدر ترا خواهم دانست
به تو که تنها امید منی و به تو که دوباره امیدهایم را زنده
کردی
افتخار می کنم
و با صداقت ،یکدلی و یکرنگی می گویم که خیلی دوستت دارم
،
آری اینبار خیلی بیشتر از
همیشه دوستت دارم ساحلم همسرخوبم
دوستت دارم برای تو کم است ، خیلی خیلی ترا دوست میدارم
با آمدنت رویاهایی را که حتی تصورش هم توی خواب برایم غیر
ممکن
بود و دشوار برایم
به حقیقت تبدیل شدند و منی که در جاده های خسته و خالی
هیچ امیدی برای رسیدن
به پایان جاده را نداشتم ، به مقصدم که همان قلب پاک و
عاشق
و مهربان تو بود رسیدم
عزیزم ، ساحل خوبم ،همسر مهربانم ای فرشته نجات این
قلب
شکسته من
خیلی دوستت دارم همسر مهربانم حاج عباس عزیزم
نمیدانی وقتی می گوئی بنویس
چقدر به من امید و روحیه ادامه به زندگی را می
دهی
عزیز ترینم برای تو می نویسم
برای تو که یه مرد واقعی هستی
برای تو که ذات و روح من را خوب شناختی و درکم
کردی
برای تو که مرا به دنیا و زندگی خودت متعلق میدانی
پس همیشگی ترینم همسر خوبم حاجی همیشه
مهربانم
دوستت دارم
در حالی که دلم مانند کویری تشنه و بی جان
بود
در حالی که بغض گلویم را گرفته بود
و از درد تنهائی دیگر جائی را نداشتم
در حالی که چشمهایم از اشک ریختن سوئی
نداشتند
در حالی که غم گذشته در دلم لانه کرده بود
در حالی که دیگر امید ادامه زندگی نداشتم
و تمامی درهای امید به زندگی به رویم بسته شده
بود
در حالی که آسمان دلم پر از ابرهای سیاه غم و غصه بود
در حالی که آرزوی مرگ از خدای خویش داشتم
در حالی که دیگر دستهایم طاقت این را نداشتند حتی یک
کلام
از درد و رنج زندگی را بنویسند، در حالی که هوای
قلبم گرفته و سرد شده بود
خداوند هدیه ای را به من داد که زندگیم را پر از نور
و امید کرد
به باغچه دلم زیباترین و خوشبوترین گل را هدیه
داد
به آسمان تیره و تارم مهتاب روشن بخش و ستاره درخشانی
را هدیه داد
در جاده های خسته و خالی ام همسفری با دلی پر از محبت
و مهربانی را هدیه داد
به دل پر از سکوت و پر از غمم نیروی عشق را عطا
کرد
به دستهایم قدرت این را داد که هرچه می خواهند از عشق
بنویسند
و بهترین و زیباترین جملات را برای عشق
بگویند
به پاهایم قدرت این را داد که بتوانند در جاده های
قدم بزنند و به وجودم اراده عاشق
شدن را داد
آری او یک فرشته زیبا و مهربان را به من هدیه داد
آن فرشته را مانند باران عشق کرد و بر زندگی من نازل
کرد تا تن خسته و
غم زده مرا بشوید
و جانی دوباره و طراوت عاشقانه ای دوباره به من ببخشد
آن فرشته را مانند گلی کرد و در گلدان قلبم جای داد
تا
عطر و بوی عاشقانه اش حال و هوای خانه دلم را دگرگون
کند.
آن فرشته را تمام زندگی من کرد ، قلب آن فرشته را در
قلب من طلسم کرد
و درهای قلبم را به روی او بست ، و کلیدش را نزد خود
نگه داشت
هدیه ای که خداوند به من داد ، آرزوهایم را زنده کرد،
دلم را پر از امید و دلگرمی کرد
هدیه ای داد که از گل هم زبباتر بود ، ا زخورشید
نورانی تر و از ستاره درخشانتر بود
و این هدیه بهترین چیزی بود که خداوند در تمامی طول
زندگی ام به من داد
آری او خوشبختی را به من داد ، او عشق را در من زنده
و جاری ساخت
سپاس آن خدایی که زندگی دوباره را به من بخشید،
بهترین هدیه دنیا را به من داد ،
و قلبم را پر از آرامش و عشق کرد
سپاس آن خدایی که عشقی پاک و واقعی و بدون ریا و بی
پایان را به من هدیه کرد
پس خداوندا کلید قلبم را تا پایان زندگی ام ، تا ابد
و برای همیشه نزد خود نگه دار
تا من نیز با مهر و محبت خودم آن همسر و مونس مهربان
را که به من هدیه دادی
برای همیشه و تا پایان زندگی ام راضی و خشنود نگه
دارم -حاجی جانم!
عباسم ،همسرم ، هدیه خوب خداوند دوستت دارم و به
داشتنت افتخار می کنم
تنها آرزویم
رسیدن به تمامی آرزوهایمان است و خوشبختی و ادامه زندگی مان
***
راستی تو کی هستی که با آمدنت در
زندگیم - خط بطلانی بر عشق عای گذشته ام
کشیدی و حتی دیگر راضی نیستم یادی از
چند شوهر گذشته ام بکنم
و حتی دو فرزندان قربانی
تو...
***********
هرکه در پی عشق گذشته است دروغ میگوید
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم ، همان یک آرزو ، با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم
هنوز باور ندارم که این همه عاشقم
اما هستم ، عاشق و شیدا
اما باور کرده ام که بدون تو هیچم
اگر روزی تو نباشی ............
آری عزیزم ، همسرم ، مهربان ساحلم می
میرم
تو را که دارم ،عشق را با تمام وجودم حس می کنم
لطافت عشق را لمس می کنم
برای چند لحظه نفس را در سینه ام حبس می کنم
و بعد یک نفس فریاد می زنم ساحلم ، همسرم دوستت دارم
نمی دانم باور کرده ای یا نه ،وقتی می گویم تنها تو را دارم
باز هم می گویم عزیزم ،آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را به روی همه بسته ام
هنوز هم می گویم در شور و حال این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر می کنم تو را دارم و با توام
نه معنای تنهایی را می دانم و نه خستگی را حس می کنم
اینک که دارم از احساسم نسبت به تو می نویسم
می دانم هر دو با خواندن این نوشته اشک می ریزیم
اما باز به من می گویی خانمم گریه نکن ،دوست نداری هیچ گاه
اشکهایم را ببینی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریزیم
اینها همه حرف دلم بود عزیز
منکه گفتم اشک نریز ، پس چرا چشمات شده خیس
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی خاطرت برام چقدر عزیزه
تا به حال همسر و مهربان یاری مانند تو وفادار را ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم
حاج عباسم - چه می کنی تو !
که همه کرده های گذشتگان را از خاطرم
محو کردی!
راستی با آمدن تو همه ی عشق های گذشته
ام را
فراموش کردم
چون همان یک آرزو ، بودن با تو بود که به حقیقت پیوسته است
و هر گز داستان قالب یخی ات را که
برایم تعریف کردی فراموی
نمی کنم
پس همیشه پیش من بمان
بمان
بمان
.....
..
.