پيام دوستان
+
*باز اين سرخ آبيا بهم افتادن...*
هنوز بازي شروع نشده خونه رفته رو ويبره...!!!
لوسترا موج مکزيکي ميرن...!!!
فک کنم بازي که شروع بشه سقف کلا رو سرمون خراب بشه...کل ساختمون با هم ديگه فوتبال ببينيم...!!!
به قول سحربانو *والااااااااااااااا* :دي
همابانو
98/1/25
ياسيدالکريم
:)
*آسمان*
فک کنم بچه هاي پارسي هم رفتن ورزشگاه!!!
*آسمان*
ما همسايه هامون فوتبالين...!!!
همابانو
:)
+
اربعين آمد دلم را غم گرفت/
بهر زينب(س) عالمي ماتم گرفت/
سوز اهل آسمان آيد به گوش/
ناله ي صاحب زمان آيد به گوش/
جان اهل بيت عصمت بر لب است/
کاروان سالار آنها زينب است/
جمله مستان سوي ساقي آمدند/
مست مست از جام باقي آمدند/
سينه ها آماج رگبار بلا/
جاي زخم ريسمان بر دستها/
هوش از سر رفته و دل باخته/
جسم خود را بر زمين انداخته/
همابانو
96/8/11
هر يکي در جستجوي تربتي/
بر لب هر يک کلامي، صحبتي/
قلبها پر شکوه از بيداد بود/
آشناي قبر ها سجاد(ع) بود
/
رهبر زينب(س) امام راستين/
حجت حق بود زين العابدين(ع)/
با کلامش عمه را مغموم کرد/
تا که قبر يار را معلوم کرد/
آمده همراه دخت بوتراب/
بر سر آن قبر کلثوم و رباب/
زخمهاي اين سفر سر باز کرد/
هر کسي درد دلي آغاز کرد/
زينب ازمژگان خود ياقوت سفت/
داستان اين سفر را باز گفت/
گفت اي سالار زينب السلام
/
ماه شام تارزينب السلام
/
بر تو پيغام سفر آورد ام/
از فتوحاتم خبر آورده ام/
کرد با من اين مسير عشق طي/
راس تو منزل به منزل روي ني
/
معجرم نيلي شد و مويم سپيد
/
از غم دوري تو قدم خميد/
گر که دست رحمت و صبرت نبود/
زينبت در راه کوفه مرده بود
/
ظلم دشمن تا که بي اندازه شد/
ماجراهاي سقيفه تازه شد/
ريسمان بر گردن سجاد بود/
غربت بابا مرا در ياد بود/
ديدي از ني دست خواهر بسته بود؟/
گوييا دستان حيدر بسته بود
/
ياسها را جوهر نيلي زدند
/
مادرم را گوييا سيلي زدند
/
ازشماتت کردن دشمن مپرس
/
از سه ساله دخترت از من مپرس/
شد سرت يک نيمه شب مهمان او/
با وصالت بر لب آمد جان او/
مرد در ويرانه و من زنده ام/
بي رقيه(س) آمدم شرمنده ام/
بارها از دوريت جان باختم/
بين مقتل من تو را در يافتم/
گر تو اي لب تشنه برداري سرت/
حال نشناسي دگر اين خواهرت....
+
اس ام اس داده:
"السلام عليک يا اباعبدالله"اي دوست حلالم بنما. من عازم بين الحرمينم.
جواب دادم:رفتي دعا کن آقا ما رو هم بطلبه.
جواب داده:ان شا الله دوباره با خانوادت مشرف بشي.
جواب دادم:من که کربلايي نيستم :(
سوختيم...برشته شديم... :(
*ميزنه اين دل تنگم هميشه دم از جدايي*
*کي ميشه اون لحظه اي که من بشم کرب و بلايي*
همابانو
96/6/4
+
*بازي و سرگرمي*
*با کمترين هزينه همراه با چاشنيه خلاقيت!*
.
سيدمحمدطاهاي ما(2 سالشه) که کليييييي سرگرم ميشه.
حتي پيشنهاد هم ميده که چي براش درست کنيم.
و اين يعني *رشد فکر و خلاقيت کودک.* :)
*به همين سادگي!*
پارسي نامه
95/1/15
+
*نيکي به حيوانات*
هوا بس ناجوانمردانه سرد بود!
گربه وارد مغازه شد!
کنار بخاري جا خوش کرد!
و لبخند بر لبان صاحب مغازه نشست!
.
به قول اون برنامه تلويزيون:
*نيکان در نعمت اند.*
* کميل *
94/11/10
+
*کاش زودتر بزرگ شوي!*
.
.
.
*جاي پدرت حسابي خاليست!*
حرف امروز من
94/8/27
@};- ازقول يکى ازشاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل شده که: شبى وارد جلسه شدم، قدرى دير شده بود و شيخ مشغول مناجات بود چشمم که به افراد جلسه افتاد، يکى را ديدم که ريشش را تراشيده است، در دلم ناراحت شدم و پيش خود اعتراض کردم که: چرااين شخص ريشش را تراشيده است. جناب شيخ که رو به قبله و پشت به من بود ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت به ريشش چه کار دارى؟ ببين اعمالش چطوراست! شايديک حسنى داشته باشد که تو ندارى!
+
*توافق ننگيني ديگر در تاريخ ايران!*
.
.
*روزي فرزندانمان کتاب تاريخ ورق مي زنند و بر اين ننگ مرگ مي فرستند!*
خاطرات دکتر بالتازار
94/8/2
@};- ازقول يکى ازشاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل شده که: شبى وارد جلسه شدم، قدرى دير شده بود و شيخ مشغول مناجات بود چشمم که به افراد جلسه افتاد، يکى را ديدم که ريشش را تراشيده است، در دلم ناراحت شدم و پيش خود اعتراض کردم که: چرااين شخص ريشش را تراشيده است. جناب شيخ که رو به قبله و پشت به من بود ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت به ريشش چه کار دارى؟ ببين اعمالش چطوراست! شايديک حسنى داشته باشد که تو ندارى!
+
کاش هوا آفتابي باشد!
من ابر شوم!
باران شوم!
و بر زمين فروروم!
.
.
*شرمنده ايم!*
سعيد عبدلي
94/1/30
مذاکره با آمريکا از اول اشتباه بود. رهبري هم از ابتدا گفتن به اين مذاکرات خوشبين نيستن. و آخر هم به اينجا رسيد.
@};- ازقول يکى ازشاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل شده که: شبى وارد جلسه شدم، قدرى دير شده بود و شيخ مشغول مناجات بود چشمم که به افراد جلسه افتاد، يکى را ديدم که ريشش را تراشيده است، در دلم ناراحت شدم و پيش خود اعتراض کردم که: چرااين شخص ريشش را تراشيده است. جناب شيخ که رو به قبله و پشت به من بود ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت به ريشش چه کار دارى؟ ببين اعمالش چطوراست! شايديک حسنى داشته باشد که تو ندارى!
+
بارون ميومد
بارون تند و ريز
دونه هاي بارون روي چادرم مينشستن
بعد آروم زير تاروپود چادرم قايم ميشدن
انگاري شرمنده خيس کردن من و چادرم بودن
اما
من و چادر مشکيم دوست داشتيم خيس شدن زير بارون رو
*خيس شدن زير بارون 22 بهمن 1393*
سعيد عبدلي
93/12/12
+
يکي نيست بگه، به چه مناسبت داخل و خارج کشور به زبان بيگانه صحبت مي کنيد؟!
خارج کشور به زبان بيگانه صحبت کرديد، سکوت کرديم!
ولي داخل کشور ديگه، معني نميده! x-(
*آسمان*
93/11/16