هرکه در پی عشق گذشته است دروغ میگوید
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم ، همان یک آرزو ، با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم
هنوز باور ندارم که این همه عاشقم
اما هستم ، عاشق و شیدا
اما باور کرده ام که بدون تو هیچم
اگر روزی تو نباشی ............
آری عزیزم ، همسرم ، مهربان ساحلم می میرم
تو را که دارم ،عشق را با تمام وجودم حس می کنم
لطافت عشق را لمس می کنم
برای چند لحظه نفس را در سینه ام حبس می کنم
و بعد یک نفس فریاد می زنم عباس جانم روحم آرامشم و همسرم
دوستت دارم
نمی دانم باور کرده ای یا نه ،وقتی می گویم تنها تو را دارم
باز هم می گویم عزیزم ،آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را به روی همه بسته ام
هنوز هم می گویم در شور و حال این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر می کنم تو را دارم و با توام
نه معنای تنهایی را می دانم و نه خستگی را حس می کنم
اینک که دارم از احساسم نسبت به تو می نویسم
می دانم هر دو با خواندن این نوشته اشک می ریزیم
اما باز به من می گویی خانمم گریه نکن ،دوست نداری هیچ گاه اشکهایم را ببینی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریزیم
اینها همه حرف دلم بود عزیز
منکه گفتم اشک نریز ، پس چرا چشمات شده خیس
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی خاطرت برام چقدر عزیزه
تا به حال همسر و مهربان یاری مانند تو وفادار را ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزوئی ندارم
حاج عباسم - چه می کنی تو !
که همه کرده های گذشتگان را از خاطرم محو کردی!
راستی با آمدن تو همه ی عشق های گذشته ام را
فراموش کردم
چون همان یک آرزو ، بودن با تو بود که به حقیقت پیوسته است
و هر گز داستان قالب یخی ات را که برایم تعریف کردی فراموی
نمی کنم
پس همیشه پیش من بمان
بمان
بمان
.....
..
.
****************
ای حاج عباس عزیزم!
تو همان نیمه ی گمشده ی منی ، که مدتها در انتظار آمدنش نشسته بودم
تو همان انتظاری ، که در نهایت به آن رسیدم ........
تو ماه منی ، چه زیبا و نورانی ست شبهای تیره و تار با وجود تو
ای قشنگترین بهانه ،چه دلنشین است بهانه های عاشقانه ی تو
گل من عباسم ای همسرم ، با آمدنت گلستان شد آن کویر تشنه ی قلب من
تو همان شعری ، شعری که با شنیدنش و یا سرودنش آرام می گیرد دل من
برایم بخوان هرشب ، تا آرام به روی هم رود پلک های من .....
دسته دسته چیده ام گلهای اقاقیا و رازقی را برای تو
تا آن لحظه که بیایی و تقدیم کنم آنها را به چشمهای زیبا و مست تو
عطر گلهای اقاقیا و رازقی دیوانه می کند مرا ، حرفی بزن ، چرا اینگونه نگاه می کنی مرا
به تو مدیونم ای خـــــــــــــــــــــــدا
این مهربانترین فرشته ات بود ، که برای من فرستادی از آن سر دنیا
ای همسرم ، حاجی گلم دنیای من ، چه بی انتهاست آن نگاهت
می دانم هیچ گاه نمی توانم انتهای نگاهت را ببینم
چون هرشب دوست دارم سرت را روی دو....بگزاری و راحت بخوابی
به راستی چه کهکشان درخشانی است آن سوی چشمانت
تو همان آرزوئی هستی که در گذشته هر گاه به آن فکرمی کردم حسرت می خوردم
و هرشب با قرص اعصاب می خوابیدم و در رویم می آمدی با من چه ها که نمی کردی؟
با خود می گفتم محال است به این آرزو برسم
تو همان آرزوی دست نیافتنی منی که در کنارمی
مال منی ،عزیز دلمی ، عشقمی،همسرمی ،قلبمی
که عاشقانه در سینه ام می تپی و به من نفس می دهی
جان می دهی ،زندگی می دهی
ترا ای همیشگی ترینم و ای آرزوی محال بدست آمده ام
دوست دارم حاجی عباس جان و روزی هزاران بار خداوند را برای داشتن تو
شکر می کنم