ای حاج عباس عزیزم!
تو همان نیمه ی گمشده ی منی ، که مدتها در انتظار آمدنش نشسته بودم
تو همان انتظاری ، که در نهایت به آن رسیدم ........
تو ماه منی ، چه زیبا و نورانی ست شبهای تیره و تار با وجود تو
ای قشنگترین بهانه ،چه دلنشین است بهانه های عاشقانه ی تو
گل من عباسم ای همسرم ، با آمدنت گلستان شد آن کویر تشنه ی قلب من
تو همان شعری ، شعری که با شنیدنش و یا سرودنش آرام می گیرد دل من
برایم بخوان هرشب ، تا آرام به روی هم رود پلک های من .....
دسته دسته چیده ام گلهای اقاقیا و رازقی را برای تو
تا آن لحظه که بیایی و تقدیم کنم آنها را به چشمهای زیبا و مست تو
عطر گلهای اقاقیا و رازقی دیوانه می کند مرا ، حرفی بزن ، چرا اینگونه نگاه می کنی مرا
به تو مدیونم ای خـــــــــــــــــــــــدا
این مهربانترین فرشته ات بود ، که برای من فرستادی از آن سر دنیا
ای همسرم ، حاجی گلم دنیای من ، چه بی انتهاست آن نگاهت
می دانم هیچ گاه نمی توانم انتهای نگاهت را ببینم
چون هرشب دوست دارم سرت را روی دو....بگزاری و راحت بخوابی
به راستی چه کهکشان درخشانی است آن سوی چشمانت
تو همان آرزوئی هستی که در گذشته هر گاه به آن فکرمی کردم حسرت می خوردم
و هرشب با قرص اعصاب می خوابیدم و در رویم می آمدی با من چه ها که نمی کردی؟
با خود می گفتم محال است به این آرزو برسم
تو همان آرزوی دست نیافتنی منی که در کنارمی
مال منی ،عزیز دلمی ، عشقمی،همسرمی ،قلبمی
که عاشقانه در سینه ام می تپی و به من نفس می دهی
جان می دهی ،زندگی می دهی
ترا ای همیشگی ترینم و ای آرزوی محال بدست آمده ام
دوست دارم حاجی عباس جان و روزی هزاران بار خداوند را برای داشتن تو
شکر می کنم